فقط یک لحظه
و درست همان وقت ادعا می کنند که نخیر، اصلا افق های بازتری هم هست برای نگریستن. همین. انگار تصادفی بوده نگاهتان که به هم تلاقی کرده. تصادفی هم نه، اشتباهی! آره! اشتباهی بوده. راهشان را می کشند و دور می شوند. دور نمی شوند و باز نگاهی از دور می آید.
اما آدمها همیشه ، لا اقل جایی برای من، چشم بوده اند. چشمهایی که فرقی نمی کند اول کفششان را دیده ام یا دست ها یا لباس. نگاهم لغزیده درست همان جا که نباید و درست همان وقت که ادعا می کنند نخیر، افقهای بازتری هم هست برای نگریستن.