باد
دلتنگی های آدمی را باد ترانه ای می خواند

Sunday, April 22, 2007
 
چیزی را می­اندیشم و آن را نمی­نویسم:‌ نامه­ای را می­نویسم و آن را نمی­فرستم. اتّفاقِ تكمیلِ یك كنش، دقیقاً كجای آن می­افتد؟ انرژی عظیمِ انباشته در میل، كجا آزاد می­شود؟
*
نامه، نوشتار است. متنی "برای" نوشته شدن و خوانده شدن. چیزی در پاكت گذاشته می­شود كه از دستی به دستی برسد؛ و در بهترين حالت، پاكت در كمالِ امانت­داری محتوای خود را منتقل می­كند. در نامه­نگاری، فرستنده­ی نامه آن را نمی­خواند و گیرنده­ی نامه هم فرصتی برای نوشتن در آن ندارد. جریان تك­سویه است. مجالی برای گفتگو و میدان دادن به نگاه نیست. هر نامه­ای، گیرنده­اش را مجبور به خواندن می­كند. خواندنِ چیزی كه نویسنده، به تنهایی و در توّرمِ "خود"، نوشته است. همانندِ هر نوشتار دیگری خواننده از آنجا كه خود یك "خود" است، می­تواند نخواند، یا بخواند و چیزی متفاوت برداشت كند، اما او اصلاً آزاد نیست. نامِ فرستنده­ی نامه چونان حقیقتی یقینی پشتِ پاكتِ نامه و در امضای پای آن می­ماند. او كه نامه می­نويسد، نویسنده­ای ناشناس و رنگ­باخته در فاصله نیست. میانِ فرستنده­ی نامه و گیرنده، گرچه راه زیادی هست، اما فاصله وجود ندارد. گفتگو، امّا، تنها در فاصله شكل می­گیرد. در فضای خالی یك دیدار یا یك غیاب، كه هستی دیگری در آن آزادانه امكانِ حضور بیابد.
 



Archives
04/01/2004 - 05/01/2004 / 05/01/2004 - 06/01/2004 / 06/01/2004 - 07/01/2004 / 07/01/2004 - 08/01/2004 / 04/01/2007 - 05/01/2007 /


Powered by Blogger

Subscribe to
Posts [Atom]