باد
دلتنگی های آدمی را باد ترانه ای می خواند

Thursday, June 10, 2004
  می بینی کایف؟ بیست سال گذشته و هیچ وقت شاگرد خوبی نبوده ام. تمام این سالها را نشسته ام توی اتاق سفید و روپوش خاکستری ام افتاده همان جا. افتاده همان جایی که بودم و شاگرد خوبی نبودم. که نه توی مدرسه، نه توی خانه، نه ... نبوده ام دیگر. هر بار که درسی تمام شده من ایستاده ام فقط، که نگذشته باشم از روی این همه سوال بدون جواب. درسها مرا گذرانده اند و من نه. بدون بیست نه. من در همین اتاقی که با برگه های سفیدم خواهم ساخت منتظر شده ام. باز هم انداخته ام عقب. "منتظر" شاید، ولی "شده ام" را انداخته ام عقب
با این همه بعد از بیست سال
تو می دانی کایفان؟ می دانی بیست یعنی چقدر؟ 
z



<< Home



Archives
04/01/2004 - 05/01/2004 / 05/01/2004 - 06/01/2004 / 06/01/2004 - 07/01/2004 / 07/01/2004 - 08/01/2004 / 04/01/2007 - 05/01/2007 /


Powered by Blogger

Subscribe to
Posts [Atom]