باد
دلتنگی های آدمی را باد ترانه ای می خواند

Wednesday, June 23, 2004
  ساعت نمی دانم چند شب باشد و من بیایم اینجا و اینطور خواب پریده و شاید با همان خوشی وقت نوشتن که بهم دست داده.
اصلا بگیر آمده باشم هوار بکشم...
می گویم دلیلش هنوز هنوز رها بودن و بی وزنی نیست. حتا امروز، با این همه وقت آزادِ نمی دانم از کجا آمده، با این همه دلنگ و دولونگ بی خیال ( پس کی شروع می شود؟) امروز هم با این همه "این همه" کلافه بودم. به فردا فکر می کردم.
راستی چرا فردا این قدر سخت است که همیشه باید اسمش را "فردا" گذاشت؟ چرا فردا زودتر نمی آید؟ چرا فردا همین فردا صبح نمی آید از خواب بیدارم کند؟ مگر چه قدر می شود خوابید؟ چه قدر می شود گیج خورد؟
 
z



<< Home



Archives
04/01/2004 - 05/01/2004 / 05/01/2004 - 06/01/2004 / 06/01/2004 - 07/01/2004 / 07/01/2004 - 08/01/2004 / 04/01/2007 - 05/01/2007 /


Powered by Blogger

Subscribe to
Posts [Atom]