باد
دلتنگی های آدمی را باد ترانه ای می خواند

Sunday, April 22, 2007
 
چیزی را می­اندیشم و آن را نمی­نویسم:‌ نامه­ای را می­نویسم و آن را نمی­فرستم. اتّفاقِ تكمیلِ یك كنش، دقیقاً كجای آن می­افتد؟ انرژی عظیمِ انباشته در میل، كجا آزاد می­شود؟
*
نامه، نوشتار است. متنی "برای" نوشته شدن و خوانده شدن. چیزی در پاكت گذاشته می­شود كه از دستی به دستی برسد؛ و در بهترين حالت، پاكت در كمالِ امانت­داری محتوای خود را منتقل می­كند. در نامه­نگاری، فرستنده­ی نامه آن را نمی­خواند و گیرنده­ی نامه هم فرصتی برای نوشتن در آن ندارد. جریان تك­سویه است. مجالی برای گفتگو و میدان دادن به نگاه نیست. هر نامه­ای، گیرنده­اش را مجبور به خواندن می­كند. خواندنِ چیزی كه نویسنده، به تنهایی و در توّرمِ "خود"، نوشته است. همانندِ هر نوشتار دیگری خواننده از آنجا كه خود یك "خود" است، می­تواند نخواند، یا بخواند و چیزی متفاوت برداشت كند، اما او اصلاً آزاد نیست. نامِ فرستنده­ی نامه چونان حقیقتی یقینی پشتِ پاكتِ نامه و در امضای پای آن می­ماند. او كه نامه می­نويسد، نویسنده­ای ناشناس و رنگ­باخته در فاصله نیست. میانِ فرستنده­ی نامه و گیرنده، گرچه راه زیادی هست، اما فاصله وجود ندارد. گفتگو، امّا، تنها در فاصله شكل می­گیرد. در فضای خالی یك دیدار یا یك غیاب، كه هستی دیگری در آن آزادانه امكانِ حضور بیابد.
 
Saturday, July 24, 2004
 
چشم هایم را می بندم و
آرزو کرده - نکرده
دست می کشم به زنجیر ها
- زنجیرهای من و
من هایی که به هم زنجیر می شوند-
ما
چشم هایمان را بسته بودیم
دست هایمان را به هم
دهانمان را با هم
چفت
ولی          
 بسته  بودیم
 
 
Thursday, July 22, 2004
 
 لورکا: جبریل قدیس (سویل)

۱
بچه‌ی زیبای جگنی نرم

فراخ شانه، باریک اندام،
رنگ و رویش از سیب ِ شبانه
درشت چشم و گس دهان
و اعصابش از نقره‌ی سوزان -
از خلوت ِ کوچه می‌گذرد.
کفش ِ سیاه ِ برقی‌اش
به آهنگ مضاعفی که
دردهای موجز ِ بهشتی را می‌سراید
کوکبی‌های یکدست را می‌شکند.
بر سرتاسر ِ دریا کناریکی نخل نیست که بدو ماند،
نه شهریاری بر اورنگ
نه ستاره ‌یی تابان در گذر.
چندان که سربر سینه‌ی یَشم ِ خویش فروافکند
شب به جست‌وجوی دشت‌ها برمی‌خیزد
تا در برابرش به زانو درآید.
تنها گیتارها به طنین درمی‌آینداز برای جبریل، ملک مقرب،
خصم سوگند خورده‌ی بیدبُنان و
رام کننده‌ی قُمریکان.
هان، جبریل قدیس!
کودک در بطن ِ مادر می‌گرید.
از یاد مبر که جامه‌ات راکولیان به تو بخشیده‌اند.
۲
سروش پادشاهان مجوس
ماه رخسار و مسکین جامه
بر ستاره ‌یی که از کوچه‌ی تنگ فرا می‌رسد
در فراز می‌کند.
جبریل قدیس، مَلِک مقرب،
که آمیزه‌ی لبخنده و سوسن است
به دیدارش می‌آید.
بر جلیقه‌ی گلبوته دوزی‌اش
زنجره‌های پنهان می‌تپند
و ستاره ‌گان شب
به خلخال‌ها مبدل می‌شوند.
ــ جبریل قدیس 
اینک، منم 
زنی به سه میخ شادی
مجروح! 
بر رخساره‌ی حیرت زده‌ام 
یاسمن‌ها را به تابش درمی‌آوری.
ــ خدایت نگهدارد ای سروش 
ای زاده‌ی اعجاز! 
تو را پسری خواهم داد 
از ترکه‌های نسیم زیباتر.
ــ جبریلک ِ عمرم، ای 
جبریل ِ نی‌نی ِ چشم‌های من! 
تا تو را بَرنشانم 
تختی از میخک‌های نو شکفته 
به خواب خواهم دید.
ــ خدایت نگه‌دارد ای سروش 
ای ماه رخساره و مسکین جامه! 
پسرت را خالی خواهد بود و 
سه زخم بر سینه.
ــ تو چه تابانی، جبریل! 
جبریلک ِ عمر من! 
در عمق پستان‌هایم 
شیر گرمی را که فواره می‌زند احساس می‌کنم.
ــ خدات نگهدارد ای سروش 
ای مادر ِ صد سلاله‌ی شاهی! 
در چشم‌های عقیم‌ات 
منظره‌ی سواری رنگ می‌گیرد.

بر سینه‌ی هاتف ِ حیرت‌زده
آواز می‌خواند کودک
و در صدای ظریف‌اش
سه مغز بادام سبز می‌لرزد.
جبریل قدّیس از نردبان
ی
بر آسمان بالا می‌رود
و ستاره ‌گان شب
به جاودانه ‌گان مبدل می‌شوند.
 
Wednesday, July 21, 2004
 
نوشتم و پاک کردم : (
خودتون گوش کنید.
 
Monday, July 12, 2004
  اشترایکوفسکی

زیباست! این قدر هست که پهن بشود و تمام اش را بگیرد. فقط باید اجازه بدهی آرام آرام خودش را از روی زمین از کف پاهایت بکشد بالا. نفس ات را حبس کن، سخت نیست زیاد. من با استخوان هایم هم می شنوم اش. به لرزه که می افتند این دیوارها، به لرزه که می افتی، تازه قبل از آن است که جاری شود و مثل سیل، پاهایت را با زمین شان بلند کند. دیگر خانه ای هم اگر هست با آب می رود که برود آن بالا. به همین زودی می شود دست ها را بالا بردکه ببارد و خیس ات کند. خیس ِ خیس :|
آن وقت من هم این پایین که کاش نبودم، کاش می شنیدم، نشسته ام و
گم می شوم.

 
Thursday, July 01, 2004
  انگار اینجا فقط باید آهنگ گذاشت. 
Wednesday, June 23, 2004
  به سراغ سهراب اگر

پشت هیچستان جایی ست.
پشت هیچستان رگ های هوا، پر قاصدهایی ست
که خبر می آرند
از گل وا شده ی دورترین بوته ی خاک
روی شن ها هم
نقش های سم اسبان ظریفی ست که صبح
به سر تپه ی معراج شقایق رفتند.
پشت هیچستان چتر خواهش باز است:
تا نسیم عطشی در بن برگی بدود
زنگ باران به صدا در می آید.
آدم اینجا تنهاست
و در این تنهایی
سایه ی نارونی تا ابدیت جاری ست
... 
  ساعت نمی دانم چند شب باشد و من بیایم اینجا و اینطور خواب پریده و شاید با همان خوشی وقت نوشتن که بهم دست داده.
اصلا بگیر آمده باشم هوار بکشم...
می گویم دلیلش هنوز هنوز رها بودن و بی وزنی نیست. حتا امروز، با این همه وقت آزادِ نمی دانم از کجا آمده، با این همه دلنگ و دولونگ بی خیال ( پس کی شروع می شود؟) امروز هم با این همه "این همه" کلافه بودم. به فردا فکر می کردم.
راستی چرا فردا این قدر سخت است که همیشه باید اسمش را "فردا" گذاشت؟ چرا فردا زودتر نمی آید؟ چرا فردا همین فردا صبح نمی آید از خواب بیدارم کند؟ مگر چه قدر می شود خوابید؟ چه قدر می شود گیج خورد؟
 
Thursday, June 10, 2004
  می بینی کایف؟ بیست سال گذشته و هیچ وقت شاگرد خوبی نبوده ام. تمام این سالها را نشسته ام توی اتاق سفید و روپوش خاکستری ام افتاده همان جا. افتاده همان جایی که بودم و شاگرد خوبی نبودم. که نه توی مدرسه، نه توی خانه، نه ... نبوده ام دیگر. هر بار که درسی تمام شده من ایستاده ام فقط، که نگذشته باشم از روی این همه سوال بدون جواب. درسها مرا گذرانده اند و من نه. بدون بیست نه. من در همین اتاقی که با برگه های سفیدم خواهم ساخت منتظر شده ام. باز هم انداخته ام عقب. "منتظر" شاید، ولی "شده ام" را انداخته ام عقب
با این همه بعد از بیست سال
تو می دانی کایفان؟ می دانی بیست یعنی چقدر؟ 
Saturday, June 05, 2004
  It's earth, not heaven.You dont have to be prefect

GIA-1998 
Sunday, May 30, 2004
  تفاوت را همیشه می توان محک زد. توی چشم هایش نگاه می کنی و می گردی دنبال ردپای نگاه های گذشته. این گذشته ی همیشگی، این گذشتن ابدی. گذاشتن و رفتنی که ابدی شده که ابدی نباشی. دنبال جای پا می گردی که بگذاری و بروی. نگاه می کند و جای خالی نیست توی نگاهش
بگذار توی صورتت جای نگاه خالی بماند
همان جا چشم هایی برایت نقاشی می کنند... خیره به دوردست... 
Wednesday, May 26, 2004
  هستند کسانی که بیشترند. واقعا هستند. هر چقدر هم که بخندم به بودنشان و بیشتر بودنشان، این بار سنگینی است. من جایی آن وسط ندارم و می خندم و خفه می شوم. من بیشتر ها را دوست ندارم.این قدر زیادند و دست و پاگیر، که من گیر می کنم و تمامش جمع می شود توی این گلوی خفه. کمتر ها هم که دورند حالا.
ناامیدی از "نتوانستن" نیست.
دیگر از "نخواستن" است. 
Sunday, May 09, 2004
  گردش

می چرخد و
سکوتش
پر می شود از قدم های بی صدای ما

کلمه ای در صدای من نیست
یا تو

ما و سکوتمان
پر از هجوم موسیقی ناخواسته ایم
که بی اراده
به ذهن زمین
تحمیل می شود

من و سوت
تو و زمزمه ی صدای هر چه باد است

ما و گردش مان
دور کره ای که
می چرخد و
 
Wednesday, May 05, 2004
  یک عمر برای ساختنش بس نیست؟ من اگر خدا نیستم چرا یک عمر بهم وقت داده اند انسان بسازم. خدا نیستم. ولی قرار است خدا بشوم و انسان بسازم. یعنی خدایی را که در من نیست را بسازم. یعنی اول قرار است خدا بسازم.
به خدای خدا چه می گویند؟ 
Tuesday, May 04, 2004
  فقط مدت هاست جایی خوانده ام:
ژرف خوانی لازمه ی ژرف نویسی است. 
Monday, May 03, 2004
  "خود را بشناس". این اصل اخلاقی به همان اندازه که زشت است، زیان آور نیز هست. کسی که به بررسی خود می پردازد، مانع تحول خویش می شود. کرم پیله ای که در پی شناسایی خود باشد، هرگز پروانه نخواهد شد.
آندره ژید - مائده های تازه 
Sunday, April 25, 2004
  فقط یک لحظه


و درست همان وقت ادعا می کنند که نخیر، اصلا افق های بازتری هم هست برای نگریستن. همین. انگار تصادفی بوده نگاهتان که به هم تلاقی کرده. تصادفی هم نه، اشتباهی! آره! اشتباهی بوده. راهشان را می کشند و دور می شوند. دور نمی شوند و باز نگاهی از دور می آید.
اما آدمها همیشه ، لا اقل جایی برای من، چشم بوده اند. چشمهایی که فرقی نمی کند اول کفششان را دیده ام یا دست ها یا لباس. نگاهم لغزیده درست همان جا که نباید و درست همان وقت که ادعا می کنند نخیر، افقهای بازتری هم هست برای نگریستن.
 
Wednesday, April 21, 2004
  پسربچه ها و
مارمولک ها و
دمپایی های لاستیکی
دخل همدیگر را می آورند

یعنی نمی دانند
دختر ها
با جوراب شلواری های سفید
تمام وقت
نشسته اند همان جا
 
Thursday, April 15, 2004
  کلمه ها را هنوز نمی دانم. شروع می کنم که راهی پیدا شود. با این که هنوز بسته است حتا با همین خودکار کوچکی که هدیه است. هدیه دادن بیشتر از گرفتن خوب هست یا نه؟ تو باشی عکس می گیری یا می گذاری ازت عکس بگیرند؟
چرا دیگر نمی توانم توی صفحه ای که سفید نیست شروع کنم؟
کر بودن هم به اندازه ی سونات مهتاب غم انگیز است نه؟ غم انگیز نه، اکسپرسیو ! 
  سلام 



Archives
04/01/2004 - 05/01/2004 / 05/01/2004 - 06/01/2004 / 06/01/2004 - 07/01/2004 / 07/01/2004 - 08/01/2004 / 04/01/2007 - 05/01/2007 /


Powered by Blogger

Subscribe to
Posts [Atom]